fragmenting

تلفظ:  US [ˈfræɡmənt] UK ['frægməntɪŋ]
  • v.تقسیم بندی; قطعه
  • n.قطعات; گلوله; تکه های کوچک; به بخش برش
  • Webاموري; شکسته; اسپلیت
n.
1.
قطعه ای معمولا یک قطعه کوچک کردن چیزی شکسته یا سمت چپ زمانی که چیزی شکسته است
2.
قطعه ناتمام یا جدا شده از چیزی
3.
یک قطعه کوچک از جسم بزرگتر است که، اغلب به تعداد زیادی از قطعات شکسته
4.
بخش کوچکی از چیزی بزرگتر
v.
1.
به شکستن چیزی را به قطعات کوچک و یا در این راه خراب می شود
2.
به از دست دادن حس وحدت و انسجام با نتیجه است که چیزی را به عناصر جدا شده و اغلب متضاد تقسیم می کند و یا چیزی برای انجام این کار باعث
3.
اگر چیزی قطعات یا پراکنده است، آن را به بسیاری از قطعات جداگانه و یا قطعات را می شکند