broken

تلفظ:  US [ˈbroʊkən] UK [ˈbrəʊkən]
  • adj.شکسته; معلولیت; ناقص; مشکل وجود داشت
  • v."شکستن صفت"
  • Webشکسته; شکستن; شکستن
v.
1.
صفت از شکستن
adj.
1.
شی شکسته آسیب دیده است و در دو یا چند قطعه است; استخوان شکسته نرم افزار در آن است
2.
اگر دستگاه خراب است, آن درست کار نمی کند
3.
اگر قلب شما خراب است شما بسیار غمگین احساس به دلیل ارتباط با کسی که دوستش دارید به پایان رسیده است و یا این که کسی می کرد
4.
مورد استفاده برای توصیف وضعیت است که شما آنچه شما وعده داده شده، به توافق رسیدند و یا امیدوار نمی کنند; رابطه شکسته نشد
5.
الگوی شکسته و یا صدا فضاهای در آن است; اگر شما خواب یا شب شکسته شکسته, بد, اغلب بیدار خواب
6.
فرد شکسته همه امید و شوق به خاطر تجربه بد از دست داده است