quadrated

  • v.مناسب (باعث); (به علت) (با; به)
  • adj."راه حل" از استخوان; میدان
  • n.میدان; "راه حل" استخوان
  • Webمیدان; کت و شلوار. متوسطه
n.
1.
یک مربع یا مکعب، یا مربع یا مکعب منطقه، فضای یا چیزی
2.
در پرندگان, ماهی, خزندگان و دوزیستان، قسمت غضروفی و استخوانی یا فک بالا که مفصل با فک پایین سمت جمجمه.
adj.
1.
مربوط به مربع در مهره داران
2.
با چهار طرف و چهار گوشه راست
v.
1.
مطابقت داشته باشد یا متناظر با چیزی یا یک چیز مطابقت داشته باشد و یا مکاتبه با دیگری را
2.
به چیزی مربع یا مستطیل شکل