fray

تلفظ:  US [freɪ] UK [freɪ]
  • v.میل به آزار دهنده سست
  • n.استدلال می کنند (به خصوص شدید یا به عنوان تست ظرفیت)
  • Webلباس های quarrelling با یکدیگر; تضاد
v.
1.
اگر تکه ای از پارچه یا طناب frays یا چیز ساییده، الیاف در آن شل شده و شروع به از هم جدا
2.
اگر کسی ' s اعصاب یا خلق و خوی خود را frays یا است چیز ساییده، آنها شروع به دریافت عصبانی یا عصبی
v.
2.
if someone’ s nerves or their temper frays or is frayed, they start to get angry or nervous